شروع

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد 

 

از جاده سه شنبه شب* کربلا * شروع شد 

 

آیینه خیره شد به من و من به آینه 

 

آنقدر *خیره* شد که تبسم شروع شد 

 

خورشید ذره بین به تماشای من گرفت 

 

آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد 

 

وقتی نسیم آه من از شیشه ها گذشت 

 

بی تابی مزارع گندم شروع شد 

 

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک 

 

دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد 

 

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا 

 

از ربنای رکعت درم شروع شد 

 

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار 

 

تا گفتم السلام و علیکم... شروع شد 

 

بر گرفته از کتاب گریه امپراتور